

- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
محمد معتمدی
متن ترانه پناه آخر
نگاه مهربان تو پناه آخر من
با یادت جهان من آشوب است
در عشقت هوای مردن خوب است
خاموشی بهای عشق است
میدانم که برده ای از یادم بی تابم که داده ای بر بادم
تنهایی سزای عشق است
پنهان نکردم شوقم شورم عشقم را من از تو پیدا نبودی سرگشته بودم
در من شکسته بغضم روحم قلبم از رفتن تو با من نبودی آشفته بودم
پیدا نبودی سرگشته بودم
بی یادت از این جهان دلگیرم در عشقت چه بی ثمر میمیرم
خاموشی سزای عشق است
میترسم از این همه تنهایی میدانم که بی خبر می آیی
تنهایی بهای عشق است
متن ترانه ایران من
نام تو پر از خاطره هاییست
که صد قرن از حادثه ها و تب ایام گذشتست
سرسبزترین سرخی فردای سپید است
رازی که به پیشانی کوه و دل دشت است
رازی که به پیشانی کوه و دل دشت است …
در فرش و خط و نغمه در شعر و ترانه
فرهنگ و زبان گویش هر کوی و کرانه
در خشت و در آیینه در ترمه و کاشی
شوقیست که تو هستی و ذوقیست که باشی
ایران من ای ریشه ی من برگ و بر من
با نام تو تاریخ پر است از اثر من
ایران من ای عشق من ای دار و ندارم
جان از تو گرفتم به که جز تو بسپارم
از عمق خلیج فارس تا اوج دماوند
تفتان و سرخس و ارس و زاگرس و اروند
هر قوم وطن صف شکن روز مباداست
نام تو خروشانی و آرامش دریاست
ایران من ای ریشه ی من برگ و بر من
با نام تو تاریخ پر است از اثر من
ایران من ای عشق من ای دار و ندارم
جان از تو گرفتم به که جز تو بسپارم
متن ترانه پرواز (تیتراژ سریال گشت ویژه)
وقتی از شهر به پرواز درآمد تن تو
دست در گردنم انداخت غم رفتن تو
پشت هر پنجره یک بغض به یادت گل کرد
زنده شد در دل شب خاطره روشن تو
تا شفاعت گر چشمان سیاهم باشی
سالها سوخته ام در تب پیراهن تو
حجم این شهر که امروز پر از عطر گل است
لحظه ای پر شده از خاطره بودن تو
نامت امنیت و لبخند تو آرامش من
من نفس می کشم از خنده زخم تن تو
آخرین خاطره لحظه پرواز تو بود
خواب سنگین منو سادگی رفتن تو
تا شفاعت گر چشمان سیاهم باشی
سالها سوخته ام در تب پیراهن تو
متن ترانه آفرینش
آخر که خواست از او ما را بیافریند
آدم بیافریند حوا بیافریند
خود آفرید و خود نیز
بر خویش آفرین گفت
میخواست هر چه خوبیست یکجا بیافریند
خود آفرید و آنگاه از خویش راند ما را
تا بلکه بر زمین هم غوغا بیافریند
از خویش راند ما را آنگاه خواند از نو
خوش داشت آدمی را شیدا بیافریند شیدا بیافریند
خوش داشت آدمی را ویلان کوه و صحرا
یا در شلوغی شهر تنها بیافریند تنها بیافریند
غوغا شدیم غوغا شیدا شدیم شیدا
تنها شدیم تنها ها تا بیافریند ها تا بیافریند
غوغا شدیم غوغا شیدا شدیم شیدا
تنها شدیم تنها ها تا بیافریند ها تا بیافریند
باری چنان که پیداست میخواست بی کم کاست
مجنون بیافریند لیلا بیافریند
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
شما اولین نظر را بنویسید.