

- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
رضا بهرام
متن ترانه دیوانه (ریمیکس)
در نگاهت لیلی خود پیدا نکردم
با خجالت از چشم تو گلایه کردم
از خود چه بیخود میکند
نگاه تو هی میبرد صبر مرا
مجنونتم ای همنشین لیلی
من یک دم ببین حال مرا
از دریا نترسانم که من
در قلب تو جان میدهم
دریا بشی زیبای من
غرق نگاهت میشوم هی
مغرور نشو جانان من
حالا که دل در دست توست
من که به تو رو میزنم
تنها به شوق دیدن تو
دیوانه مرا به دست کی سپردی
دیوانه رفتی مرا با خود نبردی
دیوانه مرا به دست کی سپردی
دیوانه رفتی مرا با خود نبردی
این حس شد زندان من
این درد شد درمان من
رویای تو پایان ندارد
قلبم بلند پرواز شد
از چشم تو آغاز شد
ترسی از این طوفان ندارد
از دریا نترسانم که من
در قلب تو جان میدهم
دریا بشی زیبای من
غرق نگاهت میشوم هی
مغرور نشو جانان من
حالا که دل در دست توست
من که به تو رو میزنم
تنها به شوق دیدن تو
دیوانه مرا به دست کی سپردی
دیوانه رفتی مرا با خود نبردی
دیوانه مرا به دست کی سپردی
دیوانه رفتی مرا با خود نبردی
متن ترانه دیوانه (ریمیکس)
در نگاهت لیلی خود پیدا نکردم
با خجالت از چشم تو گلایه کردم
از خود چه بیخود میکند
نگاه تو هی میبرد صبر مرا
مجنونتم ای همنشین لیلی
من یک دم ببین حال مرا
از دریا نترسانم که من
در قلب تو جان میدهم
دریا بشی زیبای من
غرق نگاهت میشوم هی
مغرور نشو جانان من
حالا که دل در دست توست
من که به تو رو میزنم
تنها به شوق دیدن تو
دیوانه مرا به دست کی سپردی
دیوانه رفتی مرا با خود نبردی
دیوانه مرا به دست کی سپردی
دیوانه رفتی مرا با خود نبردی
این حس شد زندان من
این درد شد درمان من
رویای تو پایان ندارد
قلبم بلند پرواز شد
از چشم تو آغاز شد
ترسی از این طوفان ندارد
از دریا نترسانم که من
در قلب تو جان میدهم
دریا بشی زیبای من
غرق نگاهت میشوم هی
مغرور نشو جانان من
حالا که دل در دست توست
من که به تو رو میزنم
تنها به شوق دیدن تو
دیوانه مرا به دست کی سپردی
دیوانه رفتی مرا با خود نبردی
دیوانه مرا به دست کی سپردی
دیوانه رفتی مرا با خود نبردی
متن ترانه گل عشق
در پی چشمت شهر به شهر خانه به خانه شدم روانه
گل عشقم را چیدی دانه به دانه چه عاشقانه
آرام آرام آتش به دلم زدی بنشین که خوش آمدی رویای من
این تو این جان من شوق چشمان من عاشق ها میکشی زیبای من
در پی چشمت شهر به شهر خانه به خانه شدم روانه
گل عشقم را چیدی دانه به دانه چه عاشقانه
مثل تو دنیا ندیده فصل عشق ما رسیده
رو نمایان کردی و یک شهر دستش را بریده
کفرم و دینم تو هستی هرچه میبینمم تو هستی
بیستون ها میکنم من چون که شیرینم تو هستی
در پی چشمت شهر به شهر خانه به خانه شدم روانه
گل عشقم را چیدی دانه به دانه چه عاشقانه
در پی چشمت شهر به شهر خانه به خانه شدم روانه
گل عشقم را چیدی دانه به دانه چه عاشقانه
من تو را راحت نیاوردم به دست ای جان
بعد عمری بر دلت مهرم نشست ای جان
جز تو در قلبم دگر عشقی ندارم نه
غم شود پیدا مگر من میگذارم نه
آرام آرام آتش به دلم زدی
بنشین که خوش آمدی رویای من
این تو این جان من شوق چشمان من
عاشق ها میکشی زیبای من
متن ترانه کاش
کاش راه دوری بین ما بود، کاش سرنوشت ما جدا بود
از تو فکر من رها بود گر ندیده بودم ای یار
عشق دیدی خانه ات خراب است
عشق هر چه گفته ای سراب است
این چه حق انتخاب است که ندارم خبر از دلدار
تو همانی که رگ خواب مرا میدانی
تو همانی که به درد دل من درمانی
باورت کردم و گفتی تا ابد میمانی ...
دیدی آخر که تو رفتی و من این جا ماندم
دیدی آخر که ز پرواز دلت جا ماندم
تنها یار بی کسی یا دیدی تنها ماندم ...
دل توبه کردی و شکستی دل با چه رویی عاشق هستی
تو امید هر که بستی رفت و آخرش شدی تنها
من یک غم ادامه دارم من بغض آخرین قرارم
که هنوز در انتظارم برسی به داد این شب ها
تو همانی که رگ خواب مرا میدانی
تو همانی که به درد دل من درمانی
باورت کردم و گفتی تا ابد میمانی ...
دیدی آخر که تو رفتی و من این جا ماندم
دیدی آخر که ز پرواز دلت جا ماندم
تنها یار بی کسی یا دیدی تنها ماندم ...
متن ترانه لبخند بزن
دلبر جانم بی اجازه قلب ما بردی کجا بردی
ای عشق جانم هر نفس را بی هوا بردی کجا بردی
بی منت تورا دوس دارم بی علت تورا میخواهم
لبخند بزن دیوانه جان من که تو را دوست دارم
لبخند بزن آرام جان لبخند تورا دوست دارم
دوست دارم تورا دوست دارم
دلبر جانم بی اجازه قلب ما بردی کجا بردی
ای عشق جانم هر نفس را بی هوا بردی کجا بردی
بی منت تورا دوس دارم بی علت تورا میخواهم
لبخند بزن دیوانه جان من که تو را دوست دارم
لبخند بزن آرام جان لبخند تورا دوست دارم
دوست دارم تورا دوست دارم
متن ترانه عشق و گناه
ای دل خانه ات خراب
این همه رویا تا کی
ای دل عمرت کوتاه
غم در این دنیا تا کی
یا دل گفتمت بمان
پس چه شد قرارمان
ما نداریم هیچ رازی
ای دل هرچه بود و هست
با رفتنت شکست
تو در این عشق میبازی
درد چشمان تو و جان تو و
آن لب خندان تو ایمان مرا برد
ایمان مرا برد
یک بی خبر از راه رسید جان مرا برد
درد چشمان تو و جان تو و
آن لب خندان تو ایمان مرا برد
ایمان مرا برد
یک بی خبر از راه رسید جان مرا برد
در کار خدا مانده ام آنقدر که تو ماهی
دارم چه گناهی
دل پر زده باز به هوای تو خواهی نخواهی
چشمان تو منظومه و من حاکم احساس
ای عاشق حساس
بد نیست بزنی تو به چشمم گاهی نگاهی
درد چشمان تو و جان تو و
آن لب خندان تو ایمان مرا برد
ایمان مرا برد
یک بی خبر از راه رسید جان مرا برد
درد چشمان تو و جان تو و
آن لب خندان تو ایمان مرا برد
ایمان مرا برد
یک بی خبر از راه رسید جان مرا برد
این دل پر از غرور و درد است
آنقدر شکسته یک پا مرد است
باز هم شروع فصل غم شد
تنهایی به خدا نامرد است
نامرد است
درد چشمان تو و جان تو و
آن لب خندان تو ایمان مرا برد
ایمان مرا برد
یک بی خبر از راه رسید جان مرا برد
درد چشمان تو و جان تو و
آن لب خندان تو ایمان مرا برد
ایمان مرا برد
یک بی خبر از راه رسید جان مرا برد
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
شما اولین نظر را بنویسید.