

- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
mosi
متن ترانه مُسکِن
هر چقدر رو اعصاب من بکوبی
باز مسکنی برایِ من خوبی
هرچقدر خلافِ میلِ من باشه
هنرِ دستای ماهر یه نقاشی
من بی اراده ام جلوت
تووی دستت یه حکم دل داری
تو بهم عشقو حالی کردی
گردنِ من حق آب و گل داری
یه بی اراده ام، بیا بیا بیا
رسوندن آمارتو به گوشم خیلیا
که با این آهنگ، شده دلت تنگ
من خودم ذغال فروشم تو نکن منو سیاه
رسوندن آمارتو به گوشم خیلیا
که با این آهنگ، شده دلت تنگ
من خودم ذغال فروشم تو نکن منو سیاه
دل بهت بستم وسلام
عاشقت هستم یک کلام
هر جای دنیا، هستی آدم باش همین الآن
داره قلبم میفته از سینه
وزنه ی چشمات بدجوری سنگینه
جوری که انگاری دو تا پام روی مینه
یه بی اراده ام، بیا بیا بیا
رسوندن آمارتو به گوشم خیلیا
که با این آهنگ، شده دلت تنگ
من خودم ذغال فروشم تو نکن منو سیاه
یه بی اراده ام، بیا بیا بیا
رسوندن آمارتو به گوشم خیلیا
که با این آهنگ، شده دلت تنگ
من خودم ذغال فروشم تو نکن منو سیاه
متن ترانه دل به دل
سر تو خودم موندم، چرا گیرم؟
من دارم با احساسم، کجا میرم؟
اینطوری نبودم من، اینطوری نبود خنده ام
من واسه تو از همه یهو دل کَندم
دل به دل راه داره، دیدی قلبت هنوز جا داره
این شهر یه زیبا داره، که گیرشم منه آواره
دل به دل راه داره، هر چی میخوام این چشما داره
آروم نمیگیره یه سر و هزار تا سودا داره
چقدر میتونی شیرین شی
خوب بمونی بی هیچی
دلبرِ کی بودی بهترینه دنیا
مِهرت به دلت نشسته
حتی با چشمِ بسته
هیشکی به خودت نمیرسه توو هیچ جا
چه چشمای یه رنگی
خدا دادی قشنگی
پس چه اصراریِ با دلم بجنگی
دل به دل راه داره، دیدی قلبت هنوز جا داره
این شهر یه زیبا داره، که گیرشم منه آواره
دل به دل راه داره، هر چی میخوام این چشما داره
آروم نمیگیره یه سر و هزار تا سودا داره
دل به دل راه داره، دیدی قلبت هنوز جا داره
این شهر یه زیبا داره، که گیرشم منه آواره
دل به دل راه داره، هر چی میخوام این چشما داره
آروم نمیگیره یه سر و هزار تا سودا داره
متن ترانه عشق و گناه
ای دل خانه ات خراب
این همه رویا تا کی
ای دل عمرت کوتاه
غم در این دنیا تا کی
یا دل گفتمت بمان
پس چه شد قرارمان
ما نداریم هیچ رازی
ای دل هرچه بود و هست
با رفتنت شکست
تو در این عشق میبازی
درد چشمان تو و جان تو و
آن لب خندان تو ایمان مرا برد
ایمان مرا برد
یک بی خبر از راه رسید جان مرا برد
درد چشمان تو و جان تو و
آن لب خندان تو ایمان مرا برد
ایمان مرا برد
یک بی خبر از راه رسید جان مرا برد
در کار خدا مانده ام آنقدر که تو ماهی
دارم چه گناهی
دل پر زده باز به هوای تو خواهی نخواهی
چشمان تو منظومه و من حاکم احساس
ای عاشق حساس
بد نیست بزنی تو به چشمم گاهی نگاهی
درد چشمان تو و جان تو و
آن لب خندان تو ایمان مرا برد
ایمان مرا برد
یک بی خبر از راه رسید جان مرا برد
درد چشمان تو و جان تو و
آن لب خندان تو ایمان مرا برد
ایمان مرا برد
یک بی خبر از راه رسید جان مرا برد
این دل پر از غرور و درد است
آنقدر شکسته یک پا مرد است
باز هم شروع فصل غم شد
تنهایی به خدا نامرد است
نامرد است
درد چشمان تو و جان تو و
آن لب خندان تو ایمان مرا برد
ایمان مرا برد
یک بی خبر از راه رسید جان مرا برد
درد چشمان تو و جان تو و
آن لب خندان تو ایمان مرا برد
ایمان مرا برد
یک بی خبر از راه رسید جان مرا برد
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
شما اولین نظر را بنویسید.